#ایران #وضعیت #بیمار
وضعیت بیماران اورژانس درایران چگونه است ؟!
صحبت یک هموطن درایران
نيمه شب است. همراهي و پرستاري از مادر بيمارم را در بيمارستاني دولتي بر عهده دارم. 45روز از دور جديد بستري شدنش در اين بيمارستان ميگذرد. حيران و سرگشته خود را به ايستگاه پرستاري ميرسانم: *خانم پرستار! مادرم از شكم نفس ميكشد. شمارههاي مانيتور بالاي سرش نامنظم و عجيب است. به دكتر... اطلاع نميدهيد؟ پرستار خونسرد و بيحوصله نگاهم ميكند، نميدانم خيلي خوابش ميآيد يا از دستم خسته است. ميگويد: ما اجازه نداريم با دكتر...
(رزيدنت ارشد) تماس بگيريم با دكتر... (رزيدنت سال پاييني) تماس ميگيرم. فعلا هم كه نميتوانم بالاي سر بيماري بدحال در اورژانس است. مضطرب و باشانههايي افتاده به سمت تخت مادرم حركت ميكنم. اين كلمات و جملات برايم غريب و ناآشنا نيست. بارها و بارها در يكسال و نيم گذشته كه مشغول مداواي مادر سرطانيام بودهام از اين عبارات-خصوصا در بيمارستانهاي دولتي- شنيدهام: نميتوانيم! اجازه نداريم!و... و من هم بارها چارت سازماني و سلسله مراتب درماني بيمارستان را دور زدهام پريشان و مضطرب از اين بخش به آن بخش به دنبال استاد و رزيدنت ارشد دويدهام تا سوال و خواستهام را براي درمان مادر رنجورم مطرح كنم يا آنان را با التماس بر بالينش بياورم. روابط انساني به ويژه در بخش درمان بيمارستانهاي دولتي روابطي پادگاني است؛ سلسله مراتبي سخت و خشن و كاملا غيرمنعطف كه بالارفتن از پلكان چارت سازماني آن، تو را به نفس نفس مياندازد، عصبي و ناتوانت ميسازد و گاهي در چرخ دندههاي اين روابط خشن، بيروح و خشك له ميشوي. اساتيد با تازه واردها (انترنها و رزيدنتهاي پزشكي) گاهي حتي در حضور بيماران و همراهشان آنچنان خشن و سخت سخن ميگويند كه فراموش ميكني در بيمارستاني. اينجا گرچه انيفورمها سفيد است ولي روابط به سختي و تيرگي لباسهاي نظامي است و اين خشونت و نظم ماشيني غيرمنعطف و گاه تحقيرشدگي در يك دوره تسلسل از سال بالاييها به پايينيها و پرستاران و خدمه فني و كادر اداري، يكبه يك تسري مييابد. باور دارم بخشي از اين خشونت و عصبانيت ناشي از استرس و فشاركاري و حساسيت كار است. بخشي به علت عدم تناسب بين بيمار و كادر درماني است كه از استانداردهاي انساني و جهاني بسيار پايينتر است.
(رزيدنت ارشد) تماس بگيريم با دكتر... (رزيدنت سال پاييني) تماس ميگيرم. فعلا هم كه نميتوانم بالاي سر بيماري بدحال در اورژانس است. مضطرب و باشانههايي افتاده به سمت تخت مادرم حركت ميكنم. اين كلمات و جملات برايم غريب و ناآشنا نيست. بارها و بارها در يكسال و نيم گذشته كه مشغول مداواي مادر سرطانيام بودهام از اين عبارات-خصوصا در بيمارستانهاي دولتي- شنيدهام: نميتوانيم! اجازه نداريم!و... و من هم بارها چارت سازماني و سلسله مراتب درماني بيمارستان را دور زدهام پريشان و مضطرب از اين بخش به آن بخش به دنبال استاد و رزيدنت ارشد دويدهام تا سوال و خواستهام را براي درمان مادر رنجورم مطرح كنم يا آنان را با التماس بر بالينش بياورم. روابط انساني به ويژه در بخش درمان بيمارستانهاي دولتي روابطي پادگاني است؛ سلسله مراتبي سخت و خشن و كاملا غيرمنعطف كه بالارفتن از پلكان چارت سازماني آن، تو را به نفس نفس مياندازد، عصبي و ناتوانت ميسازد و گاهي در چرخ دندههاي اين روابط خشن، بيروح و خشك له ميشوي. اساتيد با تازه واردها (انترنها و رزيدنتهاي پزشكي) گاهي حتي در حضور بيماران و همراهشان آنچنان خشن و سخت سخن ميگويند كه فراموش ميكني در بيمارستاني. اينجا گرچه انيفورمها سفيد است ولي روابط به سختي و تيرگي لباسهاي نظامي است و اين خشونت و نظم ماشيني غيرمنعطف و گاه تحقيرشدگي در يك دوره تسلسل از سال بالاييها به پايينيها و پرستاران و خدمه فني و كادر اداري، يكبه يك تسري مييابد. باور دارم بخشي از اين خشونت و عصبانيت ناشي از استرس و فشاركاري و حساسيت كار است. بخشي به علت عدم تناسب بين بيمار و كادر درماني است كه از استانداردهاي انساني و جهاني بسيار پايينتر است.
ميدانم در بروز رفتارهاي خشن و عصبانيت، عدم تناسب بين كارهاي محوله و نيروي انساني تخصيص يافته، نقش دارد. ميپذيرم كه حساسيت نوع كار و بحث جان آدمي، سختگيري و دقت در كار را ميطلبد و ضرورت نظم اداري و بروكراتيك را دوچندان ميكند. اما آيا يك محيط لطيف و انساني چون بيمارستان كه بخشي از درمان درآن، آرامش و امنيت بيمار و همراهش و تقويت روحيه آنان است اين خشونت و روابط خشك و نظم ماشيني را ميپذيرد؟و اصولا اين شكل از روابط انساني در اين محيط با اقتضائات بيمارستان سازگاري دارد؟ آيا اين تحقيرشدگي ضعيفترها و تازهواردها، بهوسيله آنان به بيماران و همراهشان كه از همه ضعيفترند منتقل نميشود. اگر همه اين سختگيريها براي اجراي بهتر روند درمان است پس چرا همچنان فرياد بيماران از عدم خدماتدهي مناسب در بيمارستانها بلند است؟ چرا بسياري از پزشكان ما بيحوصله، خسته و بياخلاقند؟ اين همه ضعف در بحث اخلاق حرفهاي پزشكي ما را وادار ميسازد، فكر كنيم شايد لازم باشد در روابط انساني حاكم بر كادر درماني بيمارستانها تجديدنظري داشته باشيم، تاملي كه منجر به تدوين يك منشور حرفهاي در اين خصوص شود منشور اخلاقي و روابط انساني و اداري در ميان پزشكان و دانشجويان پزشكي. منشوري با محوريت حقوق بيمار و خانوادهاش. كاش حقوق بيمار و خانوادهاش از روي برگههاي تايپ شده بر در و ديوار بيمارستان در چهره و رفتار پزشكان و دانشجويان پزشكي تبلور مييافت! كاش منشور حقوق بيمار و خانوادهاش ضمانت اجرا داشت!در آرزوها و كاشها غرق بودم كه رزيدنت سال دوم وارد اتاق شد: چي شده باز؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر