۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

کاش مي شد خنده را تدريس کرد








کاش مي شد خنده را تدريس کرد 




کاش مي شد خنده را تدريس کرد 
کارگاه خوشدلي تاًسيس کرد
کاش مي شد عشق را تعليم داد 
نااميدان را اميد و بيم داد
شاد بود و شادماني را ستود 
با نشاط ديگران ، دلشاد بود
کاش مي شد دشمني را سر بريد
دوستي را مثل شربت سر کشيد
دشمن بي رحمي و اجحاف بود
دوستدار نيکي و انصاف بود
کاش مي شد پشت پا زد بر غرور
دور شد از خود پسندي، دور دور
با صفا و يکدل و آزاده بود
مثل شبنم بي ريا و ساده بود
از دو رنگي و ريا پرهيز کرد
کينه را در سينه حلق آويز کرد
کاش مي شد ساده و آزاد زيست
در جهاني خرم و آباد زيست
اعتياد و فقر را نابود کرد
دودمان بي کسي را دود کرد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر